جدول جو
جدول جو

معنی زشت نامی - جستجوی لغت در جدول جو

زشت نامی
بدنامی، رسوایی، بی آبرویی
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
فرهنگ فارسی عمید
زشت نامی
(زِ)
به بدی و زشتی مشهور شدن. (از ناظم الاطباء). بدنامی. شهرت یافتن به بدی و زشتی:
اگرکردمی بر تو این بد نهان
مرا زشت نامی بدی در جهان.
فردوسی.
بر مهتران زشت نامی بود
سپهبد به مردم گرامی بود.
فردوسی.
در راه مرا که عبدوسم، گفت: تا بتوانی خداوند را بر آن دار که خون حسنک ریخته نیاید که زشت نامی تولد گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 179). و پس از رفتن وی براتها روان شد و گفتگوی بخاست... و چندان زشت نامی افتاد که دشوار شرح توان کرد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 260). بدین حدیث که احمد کرد از وی خشنود گشت و بدین سبب زشت نامی هزیمت کردن، از وی بیفتاد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 437).
که سگ با همه زشت نامی چو مرد
مر او را به دوزخ نخواهند برد.
سعدی (بوستان).
نپندارم این زشت نامی نکوست
به خشنودی دشمن آزار دوست.
سعدی (بوستان).
رجوع به زشت نام، زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
زشت نامی
به بدی و زشتی مشهور شدن
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
فرهنگ لغت هوشیار
زشت نامی
اسم قبيح
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به عربی
زشت نامی
Grotesqueness
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زشت نامی
grotesque
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زشت نامی
groteskowość
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به لهستانی
زشت نامی
grotesklik
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
زشت نامی
гротескность
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به روسی
زشت نامی
Groteske
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به آلمانی
زشت نامی
বিকৃততা
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به بنگالی
زشت نامی
مضحکہ خیز
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به اردو
زشت نامی
ความผิดปกติ
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به تایلندی
زشت نامی
udangumu
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
زشت نامی
그로테스크
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به کره ای
زشت نامی
荒诞
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به چینی
زشت نامی
グロテスク
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
زشت نامی
גרוטסקיות
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به عبری
زشت نامی
гротескність
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زشت نامی
विचित्रता
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به هندی
زشت نامی
groteskheid
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به هلندی
زشت نامی
grotesco
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
زشت نامی
grottesco
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
زشت نامی
grotesco
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
زشت نامی
keterlaluannya
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زشت نام
تصویر زشت نام
بدنام، رسوا، بی آبرو
فرهنگ فارسی عمید
(زِ)
فحشاء. (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بدعملی. فعل زشت کار:
جهان را گوهر آمد زشت کاری
چرا زو مهربانی گوش داری
بنزدش هیچکس را نیست آزرم
که بیقدر است و بی مهر است و بی شرم.
(ویس و رامین، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رجوع به زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
بدنام. مشهوربه بدی و زشتی. بدآوازه. معروف به بدی:
چنین داد پاسخ که شیری بدام
نیازرد جز مردم زشت نام.
فردوسی.
به استاد گفت آنچه داری پیام
از آن بی منش کودک زشت نام.
فردوسی.
زنان در آفرینش ناتمامند
ازیرا خویش کام و زشت نامند.
(ویس و رامین).
رعایا و غربا از این شهر بگریزند و زشت نام شویم در همه جهان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 428). فرمود تا همه بنی هاشم به وی نامه نوشتند که خود را زشت نام همی کنی بدین کردارها. (مجمل التواریخ و القصص).
بپرسیدش که عیب من کدام است
کز آن عیب این نکوئی زشت نام است.
نظامی.
با مردم زشت نام همراه مباش
کز صحبت دیگران سیاهی خیزد.
سعدی.
دو کس چه کنند از پی خاص و عام
یکی خوب سیرت یکی زشت نام.
سعدی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا